عشق بازی!
سلام مهربونم...شهادت مادرتون رو تسلیت میگم و امیدوارم من روسیاه درد روی درد های قلبتون نباشم...و بتونم یادگار مادرتون رو خوب حفظ کنم...که این یه عامل شرمندگی که نتونستم اونطوری که باید شبیه مادرم باشم...ممنونم بابت امروز مولای خوبموقتی که با اون خستگی بهم اون توان و اون اعتماد به نفس رو دادی تا بتونم خوب حرفم رو بزنم و از مخمصه خودم و نجات بدم...ممنونم که کارمو راه انداختی...امروز وقتی یه مشکلی توی کتابفروشی پیش اومد و توی این بارون و گرد و خاکی که تکلیفش با خودش روشن نیست و بنظرم هوای عالی و سرد که عاشقشمو البته که چقدر باعث سرفه هام شده..وقتی کارم تموم شد و رسیدم حرم که دیگه میخواستم تاکسی بگیرم و برگردم خونه دیدم صدا پخش شد که الان شهید گمنام میخوان بیارن....ساعت 7 بود...غافلگیر شدم چقدر قشنگه که هوامو داشتی...چقدر قلبم به تپش افتاد و چقدر اشکام با هر قطرشون ممنونت بودن...چقدر قشنگ بود که اومدم توی حیات حرم و همینجوری با دل شکستم اشک ریختم و اشک ریختم....دل شکستمو خریدی...دلم خیلی شکسته آقا از گناهام...هیچ ادعایی ندارم چون بیشتر از همه من ازت دم زدم و من خراب کردم و گند زدم به هرچی که ....بگذریم بابای مهربونمتوی این وقف فی سبیل الله و از طرف شما و به نیابت از شهید خلیلی و شهید نیری میخوام به کارم برکت بدیبه وقتم...میدونی که چقدر دوست دارم زجر بکشم بخاطرتشاید تا الان دیده باشی که چقدر لذت میبرم...همین فردا خدا میدونه چقدر کار دارم...کمک کن مؤثر باشه ...امشب میخواستم قول بهت بدم به احترام مادرمولی بگم تلاشم رو میکنم بهتره...قول هام سابقه ی خوبی ندارهخیلی دوست دارمبازم همون حرفای همیشگی....ولی همین حرفا به تک تک لحظه هام شیرینی و برکت خاصی میده چون تو صاحبشونی....کمک کن بتونم نورت و عشقت رو به همه منتقل کنم....شبت بخیر زندگیم
وقف شده ی آقا1:24 1/12/96شام غریبان مادربوقت امتحان ز خیلی امشب برام دعا کنیاحق